ستایش می کنم دستهای مردانه ات را ؛که جوانی روحم رابه من بازگرداند ؛با تو همه ی فصلها برایم بهار بوده است که اکنون فروردین جذبه ای ندارد !
سایه ی گرم حمایتت ؛ باورت ؛باورت از من ؛ اینها چیزهای کمی نیست !زودتر از ان چه که فکرش را بکنم نهال وجودم را غرق در شکوفتن کردی !
با تو معنای "مرد"از ان ادم سخت گیر لاابالی که مرا میگذرارد و میرود و برای منافعش هربلایی سر من می اورد ؛ به یک انسان عاقل و مهربان به یک شانه ی گرم به یک حمایت روحی بی دریغ به یک باور مسلم تغییر کرد !
بهار زندگی ام تو هستی که زودتر از فروردین به دادم رسیدی ؛ میدانی داشتنت خعلی باارزش است مثل جواهری باید پنهانت کنم تا فاش نگردی ؛ تویی که از قبیله ی مجنونی و پاک بازی و برتر ز ارزوهای منی حتی !
خوشبختم ؛ دارمت و خوشبخت ترم که به من ا ین اجازه را دادی که خودم باشم و برای التیام گذشته ام ؛ در راه گرفتن حقم پافشاری کنم و حمایتت را دوچندان داشته باشم ؛ تو مرا درخود ذوب کردی چنان که خورشید بهاری برف ها را در خاک !
لذت...
برچسب : نویسنده : rafigh6670 بازدید : 40